سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نمایش وضعیت در یاهو

قالب وبلاگ

تاریخ : شنبه 90/11/29 | 2:19 عصر | نویسنده : دیدن صفحه اصلی وبلاگ

از زبان کودک «اوتیسم» 


... نام من حتی ساده ترین وزن و آهنگ را به خود نمی پذیرد
آخر من «اوتیسم» هستم
و حتی شاعرترین شاعران مرا به شعر درنیاورده اند!
زیرا من شعر پذیرنیستم!
من به جای تکرار قافیه به تکرار کلام می پردازم
و هرچه رنگی است مرا به تشویش و پریشانی می کشاند!
از بس بر روی پنجه های پا راه رفته ام
دردی را همیشه در نوک انگشتانم احساس می کنم!
با من گلها همه مهربانند
اما نمی دانم چرا بی آنکه بخواهند خارهای خود را نیز به من می زنند!
آخرین بار، یک قناری کوچک، به جای بچه های کوچه به من خندید!
و مرا به خوابی برد در یک باغ بزرگ نیایش.
مادرم را در حال نماز بر سر سجاده دیدم.
مادرم دستهای خود را به سوی نور دراز کرده بود.
و چشمانش را هاله ای از اشک دربرگرفته بود.
دوردستها در کهکشان بی انتهای امید
فرشته های آسمانی بی آنکه لب به سخن وا کنند
با بالهای خود مرا صدا می زدند و می گفتند:
تو مثل مایی ولی از ما دوری!
من می خواستم با آنها حرف بزنم ولی ذهنم یاری نمی کرد


و حتی ساده ترین حرفهای کودکانه ام جاری نمی شد!
به ناگاه کلامی را که مادرم بارها آن را بر زبانم نهاده بود به خاطر آوردم،
هر چند معنی آن را نمی فهمیدم
اما برای آن که به آنها بگویم طنین به هم زدن بال هایتان را می شنوم و
سفیدی شما با روح من آشناست
آن کلام تکراری را باز تکرار کردم
و به سوی آن وسعت آشنا


با این عبارت صدایشان کردم که:



خدایا مرا شفا بده!
 




  • دانلود فیلم
  • پیچک