نمایش وضعیت در یاهو

قالب وبلاگ

تاریخ : دوشنبه 90/4/13 | 12:9 عصر | نویسنده : دیدن صفحه اصلی وبلاگ

http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=259978




تاریخ : دوشنبه 90/4/13 | 12:3 عصر | نویسنده : دیدن صفحه اصلی وبلاگ

http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=260014




تاریخ : یکشنبه 90/4/12 | 8:41 صبح | نویسنده : دیدن صفحه اصلی وبلاگ

موضوع جدیدی نیست

ولی انچه جای تامل دارد عدم همکاری کشورهای همسایه است

دیگر نیاز به جنگ افزار وصرف هزینه وهیاهو نیست

فقط باید چشم ها را بست

ولی ایا ریه هارا میشود پراز هوانکرد

ایا حق تنفس را می شود گرفت

نباید با چند وعده مردم را وخودمان را گول بزنیم

این یک جنگ است که شروع شده

حالا به شکل گرد وخاک

بیماری .مهاجرت.تغییر اکوسیستم منطقه.عدم سرمایه گذاری

حداقل هزینه این جنگ است

باید فکر درمان بود

یک جرعه هوای پاک نباید ارزویمان شود

این هوا را از  ما نگیرید




تاریخ : سه شنبه 90/4/7 | 8:21 صبح | نویسنده : دیدن صفحه اصلی وبلاگ

چند سخن از دکتر شریعتی

دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد ، در عزایش گوسفندها سربریدند ( شریعتی )

 

از خداوند چیزی برایت میخواهم که جز خدا در باور هیچکس نگنجد! دکتر شریعتی.

 

در بیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرد ، آبی آسمان که می بینم و میدانم نیست و خدایی که نمی بینم و میدانم که هست.. ( دکتر علی شریعتی

 

روزگاریست که شیطان فریاد می زند: آدم پیدا کنید! سجده خواهم کرد. ( شریعتی )

 

در دردها دوست را خبر نکردن ، خود نوعی عشق ورزیدن است! ( دکتر شریعتی )

 

 

گاهی گمان نمیکنی ولی میشود ، گاهی نمی شود که نمی شود!

 گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست! گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود!

 گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست! گاهی تمام شهر گدای تو می شود!!! 

< شریعتی >

 

 

ساعتها را بگذارید بخوابند! بیهوده زیستن را نیاز به شمردن نیست. ( دکتر علی شریعتی )

 

مشکلات، انسانهای بزرگ را متعالی می سازد و انسانهای کوچک را متلاشی. ( شریعتی )

 

 

خدایا،به من توفیق تلاش در شکست،صبر در نومیدی،رفتن بی همراه،

جهاد بی سلاح،کار بی پاداش،فداکاری در سکوت،دین بی دنیا،عظمت بی نام،

خدمت بی نان،ایمان بی ریا،خوبی بی نمود،مناعت بی غرور،عشق بی هوس،

تنهایی در انبوه جمعیت،و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند،روزی کن.(دکتر علی شریعتی)

 

 

بغض بزرگترین نوع اعتراض در برابر آدم هاست اگر بشکنه دیگه اعتراض نیست التماسه.

 دکتر شریعتی.

 

زخمی بر پهلویم هست روزگار نمک می پاشد و من پیچ و تاب میخورم و 

همه گمان میکنند که من میرقصم. 

( دکتر شریعتی )

 

نامم را پدرم انتخاب کرد ، نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم! دیگر بس است ، 

راهم را خودم انتخاب می کنم. 

( دکتر شریعتی )

 

دلی که ازبی کسی تنها است،هرکس رامیتواندتحمل کند.!

 

(دکترشریعتی)

 

به دکتر شریعتی گفتند استاد سیگار طول زندگی رو کوتاه میکنه ، 

دکتر در جواب گفتند من به عرض زندگی فکر میکنم.

 

در دشمنی دورنگی نیست ، کاش دوستانم هم در موقع خود

 چون دشمنان بی ریا بودند.

 

خیلی اوقات آدم از آن دسته از چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند

 که در خودش وجود دارد.




تاریخ : یکشنبه 90/3/22 | 8:52 صبح | نویسنده : دیدن صفحه اصلی وبلاگ

چه خوب بود انسان با کفشهای دیگران را می رفت

بعد درباره چگونه راه رفتن انها قضاوت می کردمؤدب

 




تاریخ : جمعه 90/3/13 | 1:22 عصر | نویسنده : دیدن صفحه اصلی وبلاگ
دوباره هجوم کرد وغباربه استان خوزستان باعث
شدخاکی ‏
دوباره ‏
بر ‏
سرمان ‏
شود.


تاریخ : یکشنبه 90/3/8 | 4:11 عصر | نویسنده : دیدن صفحه اصلی وبلاگ
پسران مانکن پسند، دختران ثروت پرست

سحررستمی در شفاف نوشت:

اینها معیارهای امروزی برای آشنایی جوانان با یکدیگر است چرا که در جایی که اخلاقیات حرفی برای گفتن نداشته باشند معیار انتخاب مادی و ظاهری خواهد بود ،معیارهایی که جز بی هویتی چیزی برای نسل جوان ایرانی به همراه ندارد چرا که در فرهنگ اصیل اسلامی –ایرانی جایی ندارد.

شایداین نوع انتخاب از تبعات جامعه مدرن باشد و یا تغییر الگویی متاثر از تغییر نسل و یا به دلیل هویتی گم شده. مبارزه ای تنگاتنگ بین دختران و پسرانی که رگ خواب همدیگر را پیدا کرده اند و در جدالی جنسیتی سعی در حذف رقبای خود دارندغرقند در هیجانات دوران جوانی که البته باید تخلیه شود. زمانی که پیروز می شوند حس میکنند به حاشیه ای امن رسیده اند. توهمی سرشار از بی سرانجامی ها.

خوشبینانه ترین حالت آشنایی با این معیار های ظاهری ازدواجی است که معمولا به طلاقی زود هنگام منجر خواهد شد و تجربه ای سخت در اول جوانی که تاثیر بدی در روحیه جوانان دارد.
در جایی که صداقت و وفاداری نشانه ضعف است و دروغ و ریا مظهر ذکاوت،ارزش انسانها با ماشین زیر پایشان تعیین می شود و پول جیبشان ،نمی توان توقع استحکام روابط بر پایه عشق و محبت را داشت و نمی توان به دوام رابطه ها امیدوار بود چرا که همیشه کسی پولدارتر ویا زیباتر وجود خواهد داشت.

بدیهی است زمانی که پسری نگاه های حسرت آلود دخترانی را می بیند که بسوی اتومبیلی گرانقیمت خیره شده اند و درحال تعریف و تمجید از آن هستند، تصور میکند که قدرت و برگ برنده اش برای جذب دختر مورد علاقه خود، مسائل مادی است و در مقابل وقتی دختری نظاره گرٍ توجه بیش از حد پسران دیگر به دختری است که خود را شبیه مانکن ها درآورده، ناخودآگاه ترقیب میشود تا برای جذب پسر مورد علاقه اش، متوسل به ظاهرسازی به گونه ای نامتعارف گردد.

تحلیلی دقیق تر از علل پیدایش و نتایج اینگونه الگوهای رفتاری میتواند دلیل وقوع این ناهنجاریهای اجتماعی را مشخص کند.

به گفته بسیاری از کارشناسان ،تقلید کورکورانه از اطرافیان، مهیا نبودن بسترهای فرهنگی مناسب، حس رقابت ناسالم و عدم وجود شرایط مناسب برای تخلیه هیجانات به افزایش اینگونه ناهنجاری های اجتماعی می انجامد.

بستر سازی و الگو سازی فرهنگی می تواند راهکار مناسبی برای تغییر الگوی رفتاری جوانان باشد و در این بین صدا و سیما هم می تواند با ساخت برنامه های مناسب به این مهم کمک کند اما آیا تا به حال برنامه هایی که بتواند بر جوانان تاثیر بگذارد ساخته شده است؟

دکتر مجید ابهریمتخصص علوم رفتاری و آسیب شناس اجتماعی درگفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به تهیه برنامه‌هایی مانند شوک، مکس، آژیر که براساس کالبد شکافی آسیبهای اجتماعی در جامعه تهیه و اجرا می شود،می گوید: از آنجاکه بیان ناهنجاریها نیاز به کارشناسی رفتاری دارد و در بسیاری از اوقات تخریب، تمسخر و تهاجم به الگوهای منفی جامعه آثار معکوسی دارد بنابراین به تهیه کنندگان این برنامه ها توصیه می شود از موضع گیری تمسخر آمیز و تهاجمی خودداری کرده و با بیان علل گرایش جوانان به این گونه رفتارهای اجتماعی، از نوجوانان و جوانان بخواهند براساس روابط عقلی - اجتماعی از گرایش به این گونه ظواهر خودداری کنند.

به گفته وی، زیبایی خواهی و مدگرایی در نهاد بشر به ویژه جوانان به یک رفتار نهادینه تبدیل شده است و در جوانان برتری جویی نیز به این رفتار اضافه می شود.

این استاد دانشگاه معتقد است : در حقیقت قصور ما و نهادهای فرهنگی باعث پیدایش اینگونه ظواهر در جامعه شده چرا که وقتی ما الگوی رفتاری مطلوب ارائه ندهیم فرزندانمان خود بدنبال جستجو و انتخاب می روند و آن وقت بدون توجه به فلسفه رفتارهای غربی و رپرها ، ظواهر خود را با آرایش آنچنانی و تزئینات به قول خودشان جیغ آرایه می بندند.

خط کشی سر و ابرو و استفاده از لوازم آرایش ویژه پسران از رفتارهای جوانان وندال و همجنس باز و منحرف اروپایی است و استفاده از گردنبندهایی مانند سنجاق ، قفل ، کلید و واشر و...از رفتارهای جوانان کارتن خواب که با این علایم بی خانمانی را به تماشاچی اعلام می کنند، بر می خیزد و ?? درصد از جوانان ما ریشه و علل استفاده از اینگونه آرایشها و پوشش را نمی دانند.

وی با اشاره به اینکه متاسفانه علی رغم وجود طراحان توانا درکشور ما هیچ نهاد و سازمانی وجود ندارد که طرحهای پوشاک ایرانی را در جوامع دیگر معرفی و صادر کند،می گوید: اگر لباسهای اصیل ایرانی با طراحی روز به جوامع جهانی معرفی شود آن وقت خواهیم دید که لباسهای عشایری، بلوچی و کردی در تمام دنیا طرفدار پیدا می کند.

در هر حال آنچه مسلم است،جوان به واسطه جوانی و هیجانات ناشی از بلوغ جسمی ،تشنه زیبایی و زیبا بودن است و دوست دارد به شیوه ای جلب توجه کند و شیک پوش باشد.تجربه نشان داده است که با زور و نصیحت به خصوص در عصر ارتباطات نمی توان جوانان را مجبور به کاری کرد و بنا براین باید از مسیر عقلانیت و فرهنگ سازی پیش رفت و جوانان را متوجه این امر ساخت که داشتن زندگی راحت و برخورداری از امکانات رفاهی و انتخاب فردی دارای ظاهری مناسب، مورد پسند همگان است بد نیست ، ولی غرق شدن در مادیات و معیارهای ظاهری هرگز سرانجامی نخواهد داشت. انسانیت، همدلی و عشق شرط خوشبختی و تداوم رابطه است. تشکیل خانواده ای گرم و صمیمی که محبت پایه و اساس آن باشد می تواند آرامشی بی پایان به ارمغان آورد و این مهم با ظاهر بینی و ثروت به تنهایی ،میسر نخواهد بود و باید این موضوع را نهادینه کرد که هر کشور و جامعه ای فرهنگی مخصوص به خود دارد که نزد افراد آن جامعه پسندیده است ،اما این دلیل موجهی برای پسندیده بودن آن در دیکر جوامع نیست و باید برای حفظ هویت ها،به ارزشها پایبند بود.




تاریخ : یکشنبه 90/3/8 | 2:9 عصر | نویسنده : دیدن صفحه اصلی وبلاگ

بیشتر شبیه به خانه‎ای ویلایی است تا کلینیک حیوانات خانگی. وارد که می‎شویم توجه‎مان به هیچ‎چیز جلب نمی‎شود، به‎جز صدایی که می‎گوید: «هیس! خواهش می‎کنم آهسته‎تر صحبت کنید، صدای بلند شما استرس محیط را برای حیوانات بیشتر می‎کند.» سرم را از کانکس منشی به‎سمت راهرویی که دو ردیف نیمکت چوبی دارد خم می‎کنم. چند نفری آن‎جا حضور دارند؛ دختر جوانی با سگی سفید و پشمالو، یک پیرزن و پیرمرد با یک جعبه شیرینی در دست، مرد جوانی با قفس یک طوطی و خانم معترضی که صاحب ناتاشا است، گربه‎ای توپول و بسیار زیبا.
 
«رنگ دماغش کمرنگ شده، باید قهوه‎ای تیره باشد، اما دارد صورتی می‎شود.» به سگش اشاره می‎کند و ظاهرا فهمیده است که چیزی سر درنمی‎آورم. برای همین می‎گوید: «نژاد سگم، «تری‎یر» است.» وقتی شناسنامه‎اش را می‎بینم، یاد کارت واکسن دوره بچگی خودم می‎افتم و نگرانی‎ای که مادرم از دیر و زود شدن‎‎های تزریقم داشت؛ کارتی که تا همین چند وقت پیش نگهش داشته بود.

دختر جوان مدام با گوش‎‎های این حیوان پشمالو که دیگر نامش را می‎دانم، بازی می‎کند و معلوم است که «سالی» هم از این حرکت صاحبش لذت می‎برد. او می‎گوید: «تا سر کوچه حالش خوب است. به این در شیشه‎ای کلینیک که می‎رسیم، زبون‎بسته می‎رود روی ویبره...» نیم‎نگاهی به مرد بغل دستی‎اش می‎اندازد و ادامه می‎دهد: «بعضی‎‎ها هم اصلا ملاحظه ندارند! آن‎قدر بلند صحبت می‎کنند که سالی، مضطرب می‎شود.»
 
مرد کناری روی نیمکت جابه‎جا می‎شود و می‎گوید: «کاش همین کنار، یک کلینیک اعصاب و روان برای صاحب حیوان‎‎ها هم تأسیس کنند، ظاهرا بعضی‎‎ها بدجوری لازم دارند.» خدا را شکر می‎کنم که نوبت «سالی» می‎شود و ماجرا با پشت چشم نازک کردن دختر جوان به پایان می‎رسد.
 
اعزام به کلینیک اروپا
توی این راهرو که دیگر می‎دانم سالن انتظار صاحبان حیوان‎‎های بیمار برای نوبت ویزیت است، حضور زوج پیری با یک جعبه شیرینی در دست، واقعا عجیب است. با نیم‎نگاهی به چشمان همه حاضران در راهروی انتظار، می‎شود فهمید که همه آن‎ها حس مرا دارند. آن‎ها هم دوست دارند بدانند ماجرای این جعبه شیرینی از چه قرار است. آیا این زوج پیر به پاس خدمت یکی از اعضای این کلینیک، زحمت آوردن شیرینی را به خود داده‎اند؟ اگر واقعا بحث تشکر مطرح است، چرا این جعبه مقوایی را مانند گنجی در آغوش گرفته‎اند و ساکت این‎جا نشسته‎اند؟  دارم اندیشمندانه تعداد سئوالات ذهنم را برای مهیج شدن ماجرا، بالا می‎برم که جیغ کوتاهم همه را از روی صندلی می‎پراند. سگی از اتاق دکتر بیرون می‎آید که تقریبا هم قد من است. هیولایی چهارپا که قلاده چرمی مشکی‎اش، با زائده‎‎های تیز آهنی تزیین شده است. تندتند نفس می‎کشد و یک «شپرمن» تمام‎عیار است. ظاهرا دیشب هنگام بازی پایش آسیب دیده و مردان سفارت‎نشین یکی از کشور‎های اروپایی او را برای درمان به کلینیک آورده‎اند. برای همین است که کمی بداخلاق به‎نظر می‎رسد و تندتند نفس می‎کشد.

بعد از نیم ساعت پایش را گچ می‎گیرند. می‎شنوم که می‎گویند قرار است این موجود پشمالو و عظیم‎الجثه را برای ادامه درمان با آمبولانس به فرودگاه ببرند و از آن‎جا بفرستند به کلینیک‎‎های اروپا.
 
جعبه شیرینی عجیب
بلند می‎شوم و به‎سمت فروشگاه کلینیک می‎روم. الحق که رنگ و لعاب وسایل داخل فروشگاه بدجوری وسوسه‎انگیز است؛ لباس‎ها، خوراکی‎ها، وسایل بازی و... دارم زمین بازی مخصوص سگ‎‎ها را برانداز می‎کنم که متوجه می‎شوم کسی سر صحبت را با آن زوج مسن باز کرده است. به قلمروی خودم بازمی‎گردم تا سر از اسرار این صندوقچه مقوایی دربیاورم.
 
روی نیمکت می‎نشینم که ناگهان گربه‎ای از زیر صندلی بیرون می‎آید. ژست شجاعت می‎گیرم و اصلا به روی مبارک نمی‎آورم که از این گربه دوست‎داشتنی ترسیده‎ام. توی دلم می‎گویم: «امان از این همه کنجکاوی. به تو چه که توی این جعبه چیه؟»
 
همین‎موقع «سلام» مسئول پانسیون حیوانات کلینیک، وارد می‎شود و خطاب به آن زوج مسن می‎گوید: «این دختر ما کوچولو‎های شما رو نخوره؟» زوج مسن لبخند می‎زنند. این بی‎معنی‎ترین جمله‎ای است که توی عمرم شنیده‎ام. اصلا از ماجرا سر در نمی‎آورم. همه‎اش خودم را لعنت می‎کنم که چرا چند لحظه راهروی انتظار را ترک کردم و کلی از ماجرا عقب افتادم.

«سلام» برایم درباره گربه‎ای می‎گوید که روزی، روزگاری، صاحبش آن را جلو در کلینیک ر‎ها کرده و رفته و آن گربه حالا شده است دختر مجموعه. از هیچ کس و هیچ چیز نمی‎ترسد. این گربه سرراهی با همه اخت شده! حالا فقط مانده است ماجرای کوچولوها. از زیر زبان «سلام» می‎کشم که کوچولوها، دو عدد «همستر» نر و ماده‎اند که ساکنان اصلی آن جعبه شیرینی هستند. بله ماجرا از این قرار است که این زوج پیر، موش‎‎های خود را به کلینیک آورده‎اند تا دکتر آخرین تزریق سالانه آن‎ها را انجام دهد. آن‎ها هیچ وسیله‎ای را راحت‎تر از این جعبه شیرینی، برای انتقال این زوج همستری خود پیدا نکرده‎اند. از این دست اتفاقات فقط و فقط در شمال تهران می‎افتد و بس. چیز‎هایی که آدم به چشم خودش می‎بیند، ولی باور نمی‎کند.

رژیم غذایی برای طوطی

زبان درازی طوطی حاضر در راهروی انتظار، در نوع خود کم‎نظیر است. قفس‎اش روی پا‎های مرد جوانی قرار دارد و مدام اظهار فضل می‎کند. برای همه جالب است که چرا در این محیط و با وجود آدم‎‎های غریبه، این طوطی خجالت نمی‎کشد و مدام شیرین‎زبانی می‎کند. فکر کنم جمله «پری بدو بیا غذام رو بده» نزدیک به 100 بار از دهن این زرد قبا خارج می‎شود. من که واقعا اعصاب تحمل این حیوان را ندارم. «آقا کسرا» اسم این طوطی لپ قرمزی است. این آقا کسرا گویا عادت دارد به مطالعه! صاحبش می‎گوید: «برای کنکور همه‎اش نزدیک قفس می‎نشستم و کتاب می‎خواندم. کنکور که تمام شد، کسری هم رفت توی لک. کلی این دکتر آن دکتر رفتیم، ولی خوب نشد که نشد. آخر کاشف به عمل آمد که به‎دلیل تکرار نشدن کاری که به آن عادت داشته، این‎طوری شده. این آقا کسرا، کتاب‎خوان شده و از آن روز به بعد، من روزی یک ساعت باید جلو این آقا کتاب نگه دارم. ایشان هم خط به خط کتاب را پیش می‎برند و به انتها که می‎رسند می‎گویند بعد، یعنی باید بروم صفحه بعد.»

دکتر صدایش می‎کند تا داخل شود. با او و آقا کسرا داخل می‎شوم. صاحبش می‎گوید که نوک کسرا لق شده است. ماجرای لق شدن نوک آقا کسرا با آمپولی حل می‎شود. هنگام خروج، پسر جوان از دکتر می‎پرسد: «راستی دکتر! این آقا کسرا ما خیلی تخمه می‎خوره...» حرفش تمام نشده که دکتر می‎گوید: «چرا کسرا؟ این زبون‎باز که دختره...» صاحب کسرا می‎گوید: «ای بابا، پس از این به بعد باید به اسم دختر صدایش کنیم...»

با شنیدن این حرف صدای خنده هر سه تای ما بلند می‎شود. دکتر رژیم غذایی سفت و سختی برای طوطی می‎نویسد. چند ساعتی از حضورم در یکی از کلینیک‎‎های حیوانات خانگی شمال تهران گذشته است. باید بروم، ولی خیلی مطمئن نیستم چیز‎هایی را که این‎جا دیده‎ام، کسی باور کند.




تاریخ : شنبه 90/3/7 | 2:20 عصر | نویسنده : دیدن صفحه اصلی وبلاگ

زمانیکه مردی در حال پولیش کردن اتوموبیل جدیدش بود کودک 4 ساله اش  تکه سنگی را برداشت و  بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت.  

While a man was polishing his new car, his 4 yr old son picked up a stone and scratched lines on the side of the car.  

مرد آنچنان عصبانی شد که دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محکم پشت دست او زد بدون انکه به دلیل خشم متوجه شده باشد که با آچار پسرش را تنبیه نموده

In anger, the man took the child"s hand and hit it many times not realizing he was using a wrench.

در بیمارستان به سبب شکستگی های فراوان چهار انشگت دست پسر قطع شد

وقتی که پسر چشمان اندوهناک پدرش را دید از او پرسید "پدر کی انگشتهای من در خواهند آمد" !

When the child saw his father with painful eyes he asked, "Dad when will my fingers grow back?"  

آن مرد آنقدر مغموم بود که هچی نتوانست بگوید به سمت اتوبیل برگشت وچندین باربا لگدبه آن زد

The man was so hurt and speechless; he went back to his car and kicked it a lot of times.  

حیران و سرگردان از عمل خویش روبروی اتومبیل نشسته بود و به خطوطی که پسرش روی آن انداخته بود  نگاه می کرد . او نوشته بود " دوستت دارم پدر"

Devastated by his own actions, sitting in front of that car he looked at the scratches; the child had written "LOVE YOU DAD 

روز بعد آن مرد خودکشی کرد

The next day that man committed suicide. . .

خشم و عشق حد و مرزی ندارنددومی توانید ( عشق) را انتخاب کنید تا زندکی دوست داشتنی داشته باشید و این را به یاد داشته باشیدکه

Anger and Love have no limits; choose the latter tohave a beautiful, lovely life & remember this:  

اشیاء برای استفاد شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند

Things are to be used and people are to be loved.  

در حالیکه امروزه از انسانها استفاده می شود و اشیاء دوست داشته می شوند.

The problem in today"s world is that people are used while things are loved. 

همواره در ذهن داشته باشید که:

Let"s try always to keep this thought in mind:  

اشیاء برای استفاد شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند

Things are to be used,People are to be loved.  

مراقب افکارتان باشید   که تبدیل به گفتارتان میشوند

Watch your thoughts; they become words.

مراقب گفتارتان باشید که تبدیل به رفتار تان می شود

Watch your words; they become actions.  

مراقب رفتار تان باشیدکه تبدیل به عادت می شود

Watch your actions; they become habits.  

مراقب عادات خود باشیدشخصیت شما می شود

Watch your habits; they become character;

مراقب شخصیت خود باشیدکه سرنوشت شما می شود

Watch your character; it becomes your destiny.  

خوشحالم که  دوستی این پیام را برای یاد آوری به من فرستاد

 I"m glad a friend forwarded this to me as a reminder.  

امیدوارم که روز خوبی داشته و  هر مشکلی که با آن روبرو هستید

I hope you have a good day no matter what problems you may face. 

آخرین روز آن باشد و تمام شود




تاریخ : پنج شنبه 90/3/5 | 11:32 عصر | نویسنده : دیدن صفحه اصلی وبلاگ
با سلام درزمینه بیماری اتیسم به جامعه می کنیم با نظرات خود دراین مهم سهیم باشید‏_بیماری که ماهیانه535نفر نوزاد به ان دجار می شوند ‏‏_دعای خیر بدرقه راهتان نظرات شما ما را در این اطلاع رسانی کمک خواهد نمود‏_التماس دعا


  • دانلود فیلم
  • پیچک